شعر منصور اشعار استاد منصور داودی راد
|
از ابوالفضل نوشتم قلمم گریان شد صفحه ام جا مه دریدو گویا طوفان شد مشک شد دیده ولبریزشد ازـآب حیات لیک برصفحه ولوح وقلمم باران شد دل آرام خروشان شدوطغیان می کرد لبم از غصه ومشک وعلمش عطشان شد لرزه افتاد به دست وقلم از کف دادم سست شدپا واز این فاجعه اوبی جان شد من ندانم که چه گردیدو چه گفتم .که چنین تنم از نام ابوا لفضل همه ویران شد. نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها:
|
|
[ طراحي : ايران اسکين ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |